Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3257 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
companion
U
معاشرت کردن همراهی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
associated
U
معاشرت کردن
associate
U
معاشرت کردن
intercommunicate
U
معاشرت کردن
associating
U
معاشرت کردن
take up
U
معاشرت کردن
associates
U
معاشرت کردن
befriending
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
associating
U
امیزش کردن معاشرت کردن
associated
U
امیزش کردن معاشرت کردن
associates
U
امیزش کردن معاشرت کردن
associate
U
امیزش کردن معاشرت کردن
commerce
U
معاشرت تجارت کردن
fellowships
U
هم صحبتی معاشرت کردن
reassociate
U
دوباره معاشرت کردن
fellowship
U
هم صحبتی معاشرت کردن
To be a good mixer.
U
با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن )
accompany
U
همراهی کردن
accompanies
U
همراهی کردن
to accompany
U
همراهی کردن
accompanied
U
همراهی کردن
escorted
U
همراهی کردن
to render a ssistance
U
همراهی کردن
squire
U
همراهی کردن
to go along
U
همراهی کردن
conpanion
U
همراهی کردن
escort
U
همراهی کردن
escorting
U
همراهی کردن
go along
U
همراهی کردن
squires
U
همراهی کردن
escorts
U
همراهی کردن
accomodate
U
همراهی کردن
escorted
U
همراهی یامحافظت کردن
gain over
U
با خود همراهی کردن
escorts
U
همراهی یامحافظت کردن
escort
U
همراهی یامحافظت کردن
favoring
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favored
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favour
U
همراهی یا طرفداری کردن با
to attend a funeral
U
باجنازه همراهی کردن
escorting
U
همراهی یامحافظت کردن
favouring
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favours
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favors
U
همراهی یا طرفداری کردن با
to go along
U
همراه رفتن همراهی کردن
ponying
U
همراهی کردن اسب غیرمسابقهای با اسب مسابقه برای تمرین
society
U
معاشرت
societies
U
معاشرت
good fellowsh
U
معاشرت
etiquette
U
ایین معاشرت
companionable
U
قابل معاشرت
sociable
U
خوش معاشرت
sociable
U
قابل معاشرت
incommunicative
U
بی معاشرت و بی امیزش
conversableness
U
قابلیت معاشرت
genial
U
خوش معاشرت
livable
U
قابل معاشرت
liveable
U
قابل معاشرت
associations
U
معاشرت اتحاد
association
U
معاشرت اتحاد
sociability
U
معاشرت پذیری
fellowsh
U
رفاقت معاشرت
insociability
U
عدم قابلیت معاشرت
etiquette
U
علم اداب معاشرت
military courtesy
U
اداب معاشرت نظامی
kith
U
علم اداب معاشرت
insociable
U
ناسازگار غیرقابل معاشرت
dissocial
U
نامناسب برای معاشرت
sociability
U
قابل معاشرت بودن
he has no manners
U
ایین معاشرت نمیداند
associational
U
مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
conversable
U
خوش سخن قابل معاشرت
associable
U
قابل معاشرت متجانس شدنی
indecorum
U
عدم رعایت ایین معاشرت
to observe the proprieties
U
اداب معاشرت را نگاه داشتن
Keep oneself to oneself.
U
پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
accompaniments
U
همراهی
send-offs
U
همراهی
anent
U
همراهی
favour
U
همراهی
favored
U
همراهی
favours
U
همراهی
favouring
U
همراهی
favors
U
همراهی
sodality
U
همراهی
send-off
U
همراهی
favoring
U
همراهی
accompaniment
U
همراهی
concomitance
U
همراهی
camaraderie
U
همراهی
send off
U
همراهی
companionship
U
همراهی
favourer
U
همراهی کننده
accompanier
U
همراهی کننده
accompanist
U
همراهی کننده
accompanists
U
همراهی کننده
to vow assistance
U
قول همراهی دادن
pall bearer
U
کسیکه در همراهی با جنازه
suffrage
U
کمک همراهی قبول
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
please do me a service
U
خواهشمندم یک همراهی بامن بکنید
accompaniments
U
ساز یا اواز همراهی کننده
accompaniment
ساز یا آواز همراهی کننده
accomodation
U
تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
we sang them home
U
ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
accompanist
همراهی کننده با آواز یا سازی چون پیانو
accompanists
U
همراهی کننده با اواز یاسازی چون پیانو
in tow
<idiom>
U
برده شدن ازجایی به جای دیگر ،همراهی با کسی
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com